قهرمانِ آزادی
مانوئل آیائو
♦ لاگو آماتیتلان | چهارشنبه, ۷م مهر, ۱۳۸۹بر فرازِ تپهای مشرف به یک دریاچهیِ آتشفشانی، ماهِ گذشته، مانوئل «موسو» آیائو در دلِ خاک آرمید؛ مردی که شاید اثرگذارترین قهرمانِ آزادی در نیمهیِ دومِ سدهیِ بیستم در امریکایِ لاتین بود.
چهل روز بعد از خاکسپاریِ آیائو، با سفریِ یک ساعته از گوآتمالا سیتی خود را به یک کلیسایِ ارتودکسِ یونان رسانده ام که اینک پیکر آیائو در آن آرام گرفته است. همچون من، بسیاری دیگر از اسپانیا و امریکایِ لاتین به اینجا آمده اند. از درِ پشتیِ این کلیسای کوچک که خارج میشویم، در میانمان همهجور آدمی به چشم میخورد، پیر و جوان، لاتینیتبار و اروپایی، مؤمن و ملحد؛ ولی آنچه که بینِ همهیِ ما مشترک است اندوهی است که از دست دادنِ یک معلم، یک مرشد، یک رهبر و یک دوست در دلمان نهاده است.
کمی بعدتر، در دانشگاهِ فرانسیسکو مارُکن، که اصلیترین میراثِ آیائو است، قریب به ۳۰۰ نفر جمع خواهند شد تا یک عمر تلاشِ او را گرامی بدارند.
امریکاییهایی که از بیقدر شدنِ آزادیهایِ فردی در ایالات متحده ملول شده اند، از زندگیِ آیائو درسهایِ زیادی میتوانند بیاموزند.
به ندرت بوده اند کسانی همچون آیائو که تنها با پیگیریِ متعهدانهیِ ارتقایِ اندیشهیِ آزاد به بشر خدمت کرده باشند، و آیائو در فضایی خود را وقفِ این کار کرد که به شدت آزادیستیز بود.
آیائو در سال ۱۹۲۵ متولد شد و در ایالاتِ متحده درسِ مهندسی خواند. اما این قوهیِ کارآفرینیِ وی بود که در گوآتمالا به زندگیِ او به عنوانِ یک مبارزِ برجستهیِ جبههیِ آزادی شکل داد. او کسبوکارهایِ موفق بسیاری را در گوآتمالا پایهگذاری کرد که از آن جمله میتوان به یک شرکتِ گازِ صنعتی و یک شرکتِ تولیدِ کاشی اشاره کرد. ورودِ او به عرصهیِ کسبوکار موجب شد تا بینِ توانِ بالقوهیِ ثروتآفرینی در کشورش و واقعیتِ بالفعلِ بیکاری و توسعهنیافتگی تناقضِ آشکاری بیابد که ذهنِ او را به خود مشغول کرد. همین امر سبب شد تا وی شروع به مطالعه و بررسی برایِ یافتنِ ریشههایِ این وضعیت بنماید.
زمانهیِ پریشانی بود. کمونیستها چشمشان را به گواتمالا دوخته بودند. در ۱۹۵۴، رهبرِ سیاسیِ آنها، رئیس جمهور یاکوب آربنز سرنگون شد. پس از آن گواتمالا در دستانِ دولتهایِ نظامی و شورشیانِ شبهنظامی افتاد که سیلِ خشونتِ را همهجا روانه ساختند.
در میانهیِ این دورهیِ پرآشوب بود که آیائو و شش گوآتمالاییِ دیگر که همچون او میاندیشیدند تنها مسلح به عزم و ارادهای برایِ کشفِ اندیشههایی که ممکن بود کشورشان را از ورطهیِ توسعهنیافتگی به آبادانی رهنمون کند، پا به میدان گذاشتند. آنها مرکزِ مطالعاتِ اقتصادی و اجتماعی که کوتهنوشتِ اسپانیاییِ آن CEES است را در نوامبر ۱۹۵۸۷ تشکیل دادند. هدف، آن گونه که موسو در ۱۹۹۲ در یادبودی برایِ تأسیسِ دانشگاهِ فرانسیسکو مارُکن ترسیم میکند، مطالعه و ترویجِ اصولِ اخلاقی، اقتصادی، و حقوقیِ یک جامعهیِ آزاد بود.
آیائو و همکاراناش با شوق و حرارت مطالعه میکردند و با سروصدا مباحثه. آیائو میگوید، «آنچه که میآموختیم حاصلِ مطالعاتِ خودمان بود، مطالعهای که اوقاتِ بسیاری از ما صرفِ آن میشد.» در نیم قرن پس از پایهگذاریِ CEES بیش از ۹۰۰ نشریه در دفاع از بازار توسط آیائو و همکاراناش انتشار یافت. آثارِ نگاشته شده به قلمِ خودِ آیائو ۹۸ عنوان را شامل میشود که در میانِ آنها میتوان نام برد از «در بابِ اخلاقِ حکمرانی»، «برنامهریزی: معقول یا نامعقول»، «رابینسون و فرایدی بازارِ مشترک را خلق کردند». در اکتبرِ ۱۹۷۸، در همان نسخهای که «در دفاع از دامپینگ» به قلمِ میلتون فریدمن به چاپ رسید، وی نیز مقالهای را با عنوانِ «کنترل قیمتها» نگاشته است.
آن نشریهها در سراسرِ منطقهیِ امریکایِ لاتین توزیع میشد. انریکه گرسی، یکی از نویسندگانِ پروییِ کتابِ پرفروشِ «راهِ دیگر» به یاد میآورد که خواندنِ «ده درس برایِ توسعهنیافتگی»ِ آیائو او را مصمم کرد تا خود را وقفِ دفاع از آزادی کند. با مساعیِ CEES بود که غولهایِ روشنفکریای نظیرِ لودویگ فُن میزس (۱۹۶۴)، فردریش فُن هایک (۱۹۶۵)، و لودویگ ارهارت (۱۹۶۸) برایِ سخنرانی برایِ گوآتمالاییها به آن کشور سفر کردند.
آیائو در جبههیِ مقابلاش هم با کمونیستها در چالش بود و هم با مرکانتلیستها، و هم با اتحادیههایِ کارگریِ بخشیِ عمومی، و هم با برنامهریزانِ قدرتمندِ نهادهایی نظیرِ بانکِ جهانی و بانکِ توسعهیِ اینترامریکن. اما آیائو تازه در حالِ گرم کردنِ خود بود.
تا دههیِ ۱۹۶۰، دیگر آشکار بود که محیطِ دانشگاهیِ گوآتمالا به تسخیرِ چپها در آمده است. بنابراین، در ۱۹۷۱ آیائو و همراهاناش دانشگاهِ فرانسیسکو مارُکن (UFM) را در یک ساختمانِ اجارهای و تنها با سرمایهیِ ۴۰٫۰۰۰ دلاری که از کمکهاِ شماری از گوآتمالاییها فراهم شده بود، پایهگذاری کردند. در اولین دورهیِ فارغالتحصیلی تنها نه نفر حضور داشتند. سالِ گذشته شمارِ فارغالتحصیلان ۵۰۹ نفر بود.
تقاضا برایِ استخدامِ فارغالتحصیلانِ دانشگاهِ مارُکن در گواتمالا بسیار بالا است. به عقیدهیِ مدیرانِ دانشگاه این امر به این علت است که «همهیِ دانشجویانِ این دانشگاه، در هر رشتهای که تحصیل کنند، ریشههایِ ثروتِ ملل را میآموزند.»
آیائو آنقدر زنده نماند تا شاهدِ تحققِ همهیِ رؤیاهایِ خود برایِ گوآتمالا باشد، اما شماری از تغییرات را نظاره کرد که قطعاً مایهیِ غرورِ او بوده است. در سالِ ۱۹۹۳، در جریانِ اصلاحِ قانونِ اساسیِ گوآتمالا فارغالتحصیلانِ مارُکن نقشِ قابلِ توجهی در گنجاندنِ ممنوعیتِ استقراض دولت از بانکِ مرکزی در این سند داشتند، آنها در وضعِ قانونِ بازاربنیاد بخشِ مخابرات در سال ۱۹۹۶ نیز نقش داشتند، همچنین در وضعِ قانونِ سالِ ۲۰۰۱ که ارزهایِ رقیبِ خارجی را ارزِ رایجِ کشور کرد، باز نقشِ آنها مشهود است. در دههیِ ۱۹۶۰ هنگامی که آیائو مبارزهیِ خود را با دولتگرایی آغاز کرد، شاید تصور نمیکرد که در برابرِ راه و روشی که نمونهی اعلایش در کوبایِ کاسترو وجود داشت و دارد، به چنین کامیابیهایی دست بیابد.
شاید آقایِ گِرسی که در جشنِ گرامیداشتِ آیائو حاضر بود، با این جملاتاش بهتر گویایِ اهمیتِ میراثِ آیائو باشد: «دانشگاهِ فرانسیسکو مارُکن کلیسایِ مقدسِ لیبرالیسم [کلاسیک] در امریکایِ لاتین است، و مانوئل آیائو پاپِ اعظمِ ماست.» روحش شاد.
[...] مطلب، که پیشتر در چراغ آزادی انتشار یافته است، در این لینک می یابید. منبع: چرغ [...]
[...] مطلب، که پیشتر در چراغ آزادی انتشار یافته است، در این لینک می یابید. منبع: چرغ [...]